140 ❤ ستاره140 باران
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
باران ... با یه حس عجیبی دلم تنگته .... کاش امروز عصر که اینقدر تنها بودم ؛ تو تنهایم نمیزاشتی ...

شام هم درست شد ولی من هنوز توی خونه تنهام ...

میدونی از تنهایی به چی فکرکردم ؟؟؟ به ۱۰ اردیبهشت ۹۱ .... به اون روزی که دوستیمون ۶۰ روزه شد.

چرا ۱۰ خرداد بازهم من همون حس عجیب را دارم ... حالا که دوستیمون ۹۰ روزه شده ؟؟؟!!!!!

باران خداکند زودتر بیایی تا من رو از این همه دلتنگی خلاص کنی ...

کمی هوای تازه می خواهم نفس بکشم...

دلم بدجور هوایت راکرده

پنجره اتاقت رابازبگذار تا به نسیم التماس کنم کمی هوای تورا برایم بیاورد

------------------------

من از کجا باید خبردار باشم که تنهایی آخه! اگه می دونستم باور کن

هیچ نمی رفتم و می نشستم باهات حرف می زدم

خب اینهم راز عددها هست دیگه که توی ۹۰ روز دلتنگ شدی!

پنجره دلم باز هست ستاره جونم

نسیم دلم بسوی آسمان شتابان در پی ستاره می دود تا سلامش کند مهربون

 





:: بازدید از این مطلب : 347
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست