نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

-یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت چون اگه خودتو بگیری میندازنت

-چه حکایت جالبیست! کلمه زندگی با زن آغاز میشود و مردن با مرد

-کسایی که تا دیروز می گفتن بدون تو نمیتونم نفس بکشم امروز تو آغوش دیگری نفس نفس میزن

-امشب از آن شبهایی است که دلم هوای آغوشت را کرده افسوس که جز زانو های بغل کرده ام مهمانی ندارم

-وقتی دلت با من نیست بودنت مشکلی را حل نمیکند

-آنقدر خورد شده ام که خورده هایم هم دیگر هیچ پایی را نمی آزارد

-یادش بخیر یک زمانی دروغ گو دشمن خدا بود

-مثل آن مسجد بین راهی تنهایم هرکس هرکه می آید مسافر است می شکند هم نمازش را هم دلم را و میرود

-میبینی چقدر با جنبه شده ایم؟ از کنار هم رد میشویم شانه هایت به هم میخورد اما نگاهمان به هم بر نمیخورد

-شاید عشق همین است که من همیشه با یاد تو باشم و تو باهر که می خواهی

-گاهی وقتها سکوت فریاد معرفت است گرچه ساکتیم ولی بیادتیم.





:: بازدید از این مطلب : 311
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست