می خوام زندگی رو وقف
لحظه های با تو بودن کنم
وقف انتظار و با خیالت به سر بردن
بغض سنگین خاطرها رو از
نزدیک لمس می کنم
اندازه
یه دنیا حرف توی دلم واسه گفتن هست ، ولی
نمیدونم چطور میشه به زبون آورد

چقدر قشنگه روز وشب رو
با خاطره های تو گذروندن و توی گذشته ها سیر کردن
ولی باور کن راحت نیست
سخته همش با یادت به سر بردن و قدم زدن با خیالت توی کوچه
پس کوچه های خاطرات
دقیقه ها واسم سنگین میگذره
جات
خیلی خالیه و نبودنت آزارم میده
چیکار میشه کرد
دلخوشیم شده همین نوشته ها ....
فقط من موندم و چهار تا هم صحبت
یه گوشه نشستیم و دلتنگ توئیم
من ، عشق ، خدا و ... عقربه های ساعت

قلبم رو از اسم تو پر میکنم
بغض هام رو هم میدم به ابرها
وقتی که بارون بباره آواز قلبم
شنیدنیه .....
:: بازدید از این مطلب : 324
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0