عشق دلیلی ندار...
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

روزي دختري از پسري که عاشقش بود پرسيد ...:
چرا مرا دوست داري ...؟
چرا عاشقم هستي ...؟
...
پسر گفت ...:
نمي توانم دليل خاصي را بگويم اما از اعماق قلبم دوستت دارم ...
دختر گفت ...:
وقتي نمي تواني دليلي براي دوست داشتن پيدا کني چگونه مي تواني بگويي عاشقم هستي .!.!.؟
پسر گفت... :
واقعا دليلش را نمي دانم اما مي توانم ثابت کنم که دوستت دارم ...
دختر گفت ...:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دليل عشقت را مي خواهم ...
شوهر دوستم به راحتي دليل دوست داشتنش را براي او توضيح مي دهد...
اما تو نمي تواني اين کار را بکني ...
پسر گفت ...:
خوب ...
من تو رو دوست دارم ...
چون ...
زيبا هستي...
چون...
صداي تو گيراست ...
چون...
جذاب و دوست داشتني هستي...
چون ...
باملاحظه و بافکر هستي ...
چون ...
به من توجه و محبت مي کني ...
تو را به خاطر لبخندت ...
دوست دارم ...
به خاطر تمامي حرکاتت...
دوست دارم ...
دختر از سخنان پسر بسيار خشنود شد ...

چند روز بعد ...

دختر تصادف کرد و به کما رفت...
پسر نامه اي را کنار تخت او گذاشت...
نامه بدين شرح بود ...:
عزيز دلم ...
تو رو به خاطر صداي گيرايت دوست دارم ...
اکنون ديگر حرف نمي زني ...
پس نمي توانم دوستت داشته باشم ...
دوستت دارم ...
چون به من توجه و محبت مي کني ...
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نيستي...
نمي توانم دوستت داشته باشم...
تو را به خاطر لبخندت و تمامي حرکاتت دوست دارم ...
آيا اکنون مي تواني بخندي ...؟
مي تواني هيچ حرکتي بکني ...؟
پس دوستت ندارم ...
اگر عشق احتياج به دليل داشته باشد...
در زمان هايي مثل الان...
هيچ دليلي براي دوست داشتنت ندارم...
آيا عشق واقعا به دليل نياز دار...؟
نه هرگز...
و من هنوز دوستت دارم ...
عاشقت هستم...

http://img4up.com/up2/76801427968619335158.jpg





:: بازدید از این مطلب : 395
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 19 تير 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست