ماهی
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

من از نگاه ماهی ، در تنگنای تنگ

بی تاب می شوم

وز شرم این ستم که بر این تشنه می رود

انگار پیش دیده او آب می شوم

چون باد ، با شتاب ، از جای می پرم

زندانی حصار بلورین را

تا آبدان خانه خاموش می برم

آرام تر ز برگ ، می بخشمش به آب

می بینم از نشاط رهایی

در آن فضای باز ، پرواز می کند

آزاد ، تیزبال ، سبکروح ، سرمست

بر زمین و زمان ناز می کند

تا در کشت تمامی آن شهد را به کام

با منتهای شوق دهان باز می کند

هر چند ، دیوار آبدان خزه بسته

پاشویه ها خراب ، شکسته

وان راکد فسرده درین خاکشیر نشسته

این آبدان اگر نه بلورین

وین آب اگر نه روشن مانند اشک چشم

اما جهان او ، وطن اوست

اینجا ، تمام آنچه در آن موج می زند

پیوند ، ذره های تن اوست

آه ای سراب دور

ما را چه می فریبی

با آن بلور و نور





:: بازدید از این مطلب : 549
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست