پنجمین ماهگرد
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
پنج ماه پیش بود . ساعت از 8 شب گذشته بود ...
صدای زنگ گوشی ام را شنیدم ... صدایش دلهره ی خاصی داشت ... شماره ای نا آشنا ...
- بله ؟
.
.
.
مکالمه ای 2 دقیقه ای ...
اگر آن 2 دقیقه از آن برهه حذف می شد ... ؟؟؟
هیچ اتفاقی اتفاقی نیست...
هفتم دی ماه یک هزار و سیصد و نود ...
روزی که سرنوشتی را رقم زد ...
هفتم بهمن ماه یک هزار و سیصد و نود ...
کیلومتر ها فاصله داشتیم اما من اولین ماه گرد بزرگترین اتفاق زندگی ام را فراموش نکرده بودم ...
هفتم اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود ...
پرده هایی کنار رفته بود ... حس تو را نمی دانم . اما من هنوز هم برای اولین لحظه های لمس دست تو جان می دهم ...
ماه دوم نقطه ی عطفی بود .
روزی برفی ... روزی بارانی ... پر از حرف های نگفته ... پر از احساس پنهانی ...
هفتم فروردین ماه یک هزار و سیصد و نود و یک ...
اولین نوروز با عطر و بویی دیگر ... باز هم کیلومتر ها فاصله ... اما قلب من همیشه تو را در خودش حس می کند . مگر آدمی در هر لحظه با روح و تن خود نیست ؟ مگر زنده بودن جسم انسان دست قلبش نیست ؟ پس چه فاصله ای وقتی که تو تمام قلب منی و  روح من "عرفان" است ...
هفتم اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و نود و یک ...
بی خبر از هم برای شوکی که به رابطه مان وارد شد ... به تو گفتم که می خواهم ماه پنجم را برایت ماه عسل کنم ... پیش خودم خیالم آسوده است ... تلاشم را برای بهتر شدن هر چیزی از طرف خودم کردم ... ماه پنجم را خیلی دوست داشتم ... آخرین روز هایش ... لمس تن تو ... نه دلهره ای داشتم نه بی اعصابی ... تنها فکرم روی تن تو بود ...
بوییدن گردنت ... لمس تنت ... جایی که صدای زیر ماهیچه های آن ریتم زندگی مرا می نوازد ...
آری ... صدای قلب تو ملودی زندگی من است ...
هر روز را که شروع می کنم این به زندگی ام معنا می دهد که تو مانند رودی پر خروش مرا به زندگی انداختی ...
شاید هیچ گاه باور نکنی که چه رنگی به وجود من دادی ...
تو مرا زنده کردی ...
خدا در روح من دمیده بود که زنده شوم اما هیچ وجودی تا کامل نباشد زنده بودنش را حس نمی کند .
و الآن هفتم خرداد ماه یک هزار و سیصد و نود و یک ...
سه شب پیش ... شب آرزوها ...
این احساس آرامش را با هیچ چیز عوض نمی کنم ...
"نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان
به بی کران
به جاودان"
تو مرا با خود به جایی آشنا و دور افتاده آوردی ...

با تو همه چیز بهترین می شود زیبا ترین گل من ...





:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 7 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست