نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

پایمردی یک غلام

روزی حجاج بن يوسف ثقفى به اطرافيانش گفت : امروز دوست دارم يكى از دوستان على را بكشم و با ريختن خون او بخدا تقرب جويم ! گفتند: امير ! كسى بيشتر از قنبر ، على را خدمت نكرده است . فوراً دستور داد قنبر را دستگير كرده و بحضور آوردند.

حجاج به او گفت : تو براى على چه خدمتى مى كردى ؟

قنبر فرمود: من آب وضو ، براى آن بزرگوار مى آوردم .

حجاج گفت : على بعد از وضو چه مى خواند؟

قنبر از فرصت استفاده کرد و جواب داد: اين آيه شريفه را قرائت مى فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

« فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِرُّوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شَىٍ،

حَتى اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ »

« هنگامى كه آنچه را به آنها يادآورى شده بود ، فراموش كردند ما هم درهاى تمام نعمتها را به روى آنها گشوديم تا كاملاً خوشحال شده و به آن دل بستند. ناگهان آنها را گرفتيم ، در اين هنگام همگى مأيوس شدند»

حجاج گفت : حتماً اين آيات را بر ما تأويل مى كرده است ؟

قنبر جواب داد: آرى !

حجاج گفت : تو بنده على مى باشى ؟

قنبر فرمود: نه ! من بنده خدا هستم و غلام على ، آن آقایى كه با دو شمشير با دشمن مى جنگيد و با دو نيزه مبارزه مى كرد و به دو قبله نماز خواند و دو بار هجرت كرد و يك لحظه به خداوند كافر نشد. من بنده آن آقایى هستم كه بهترين اهل ايمان و چشم و چراغ رزمندگان و يادگار پيامبران و پيشواى مسلمانان و زبان گوياى رسول رب العالمين بود .

حجاج گفت : از طريقه و روش على دست بردار ای قنبر.

قنبر گفت : تو طريقه اى بهتر از آن نشانم بده تا من پيروى كنم .

حجاج گفت : چگونه ترا بكشم ؟

قنبر گفت: هر طور كه دوست دارى ؟ امّا آقاى من به من خبر داده كه تو مرا مثل گوسفندان ذبح خواهى كرد!

حجاج گفت : روش خوبى است ، بعد دستور داد سر از بدن او جدا كرده و آن خدمتگزار آستان مقدس علوى را بشهادت برسانند .

ما اندازه قنبر-غلام مولایمان- به پای امام زمانمان ایستاده ایم؟




:: بازدید از این مطلب : 445
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 29 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست