سلام
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

"هوالحق"


در انتظار یک سلام...


از روزهایی که بی تو می روند می ترسم...لحظه هایی که مثل نبودنند...

تو که هستی نوا هست، رنگ هست، نفس هست؛

آری... تو که هستی عشق هست...عشقی که زندگی را رنگ و بو می بخشد...اما...اما امان از نبودنت!

چـــه مـی بـافـم؟؟!!...

مگر چون تویی را نبودن ممکن است؟!نه...

این منم که گاه نیستم... منِ بی تو!

 

خدایا! از تکرارِ خود در خویشتن خسته ام و دلتنگ برای ماندنِ جاودانِ تو در اقلیمِ دلم!

خدایا! مرا در نبودنم رها مکن...

بگذار روحم زمین بخورد تا از خوابِ "نبودنش" بیدار شود...

بگذار روحم حتی اگر تاریک است، به امـید نـوری که تو به او می بخشی دوباره سلام کند...


خدایا!...

سلام.





:: بازدید از این مطلب : 400
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 29 تير 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست